2008/02/22
Le Manège



می توانم ساعت ها مقابل این چرخ فلک بنشینم و بدون وقفه دور زدنش را تماشا کنم و ذهنم رو پرواز بدم .
پر از نوستالژی ست برای من . باز مرا یاد کسانی می اندازد که انگار در من هستند و من هرگز ندیدمشان . این نیمکت جلوی چرخ فلک برای ماست . برای من و آنها که در قسمتهای ناشناخته من زندگی میکنند . با خودم میبرمشان جاهای مختلف دنیا و چیزهای قدیمی نشانشان میدهم که تشویقشان کنم از من بیرون بزنند و خودی نشان بدهند . گاهی موفق میشوم . سرکی میکشند بیرون و من با آنها آشنا میشوم . مسئله اینست که نمی دانم چه میخواهند . باید همه چیز را امتحان کنم بلکه سر ذوق بیایند . اشکالی هم ندارد . اگر بتوانم حتی یک نفرشان را سر ذوق بیاورم راضی (!) هستم . البته فقط برای مدت کوتاهی . چون بعدش دوباره هوس میکنم یکی دیگرشان را از سوراخش بیرون بکشم و زندگی من این طور میگذرد .
.
.
.
پاریس . فروردین هشتاد و شش