2008/03/28
خانه خوب است اما خانه ای که نه روز خاک خورده باشد یک خرده حرص آور است .
الان که پشت میزم نشسته ام انگار هیچی اتفاقی نیافتاده . میشود تصور کرد امروز ادامه آن روز قبل از سفر است اما واقعا اینطور نیست . معلومه که اینطور نیست . سفر یک لایه به آدم اضافه میکنه .
دیگر امکان ندارد بوی شکوفه پرتقال به مشامم برسد و یاد این کشور پر از پرتقال نیافتم . دیگر امکان ندارد نعناع تازه ببینم و یاد چای های نعناع شیرین نیافتم . جیبهای پالتویم را که خالی میکردم مشتی شکوفه پیدا کردم . همان ها که " خالد " از درختان پرتقال حیاط بزرگ آن مدرسه هنرهای دستی در " فز " چید و در دستم گذاشت . یک ساقه نعناع مچاله شده هم لا به لای شکوفه ها بود که وقتی می خواستیم وارد محل رنگ کردن چرم ها بشویم پسرکی داد به دستمان که جلوی دماغمان بگیریم که بوی پوست گوسفند و چرم تازه اذیتمان نکند . یادم آمد همان روز که نعناع و شکوفه ها را با هم هزار بار بو کردم چقدر کیف کردم و با خودم فکر کردم این ترکیب خیلی خوب است . درست روز بعدش بود که در میدان شهر دیگری روی صندلی های کافه ای که رو به خیابان چیده شده بود نشسته بودیم و صاحب کافه چای نعناع با شکوفه پرتقال برایمان آورد و من لبخند زدم .
1 Comments:
سلام!
خير مقدم!
مي دانم خوش گذشته!،ما شيرازيها هم بهار نارنج تازه يا خشك را به چايي اضافه مي كنيم ولي نعنا تكنيك جديدي است كه حتماً مراكشي است!