2008/04/29
داستانی در ذهنم ساخته بودم که شاید روزی بشود حتی واقعیش کرد .
آنوقت کسی از راه می رسد و عین همان داستان را با جزییات برایم تعریف می کند که مدتی پیش برایش اتفاق افتاده کمی دورتر از سرزمینی که من برای داستانم در نظر داشتم .
بی آنکه نگاهش را از نگاهم بردارد ، بین هر جمله ای که می گوید ، می پرسد : " چرا می خندی ؟ "