2008/06/11
تختخواب آشفته خالی . شال گردنت که افتاده روی بالش . یک مجموعه داستان کوتاه زیر بالشت . یک رمان بلند روی پاتختی کنار جایی که تو می خوابی . یک مجله عکاسی روی تشک . گوشی تلفن روی مجله . شیشه لاک سرخ رنگت کنار آن رمان بلند . یک قاب عکس چوبی آفریقایی هم کنار همان لاک که عکس شما دو نفر درآن قرار دارد . یکی به دوربین نگاه می کند و آن یکی که تو باشی دستت را بی خیال زدی زیر چانه ات و نیم رخت را به دوربین کرده ای و معلوم نیست کجا را نگاه می کنی . یک لیوان نیمه خالی یا نیمه پرآب ، همان که نوشته بودی اگر صبح به صبح نریزد پای گلدانت ، خشک می شوی . پرده های مخمل آبی که با تمام نیرویشان با این آفتاب وحشی و بی رحم می جنگند را هم به این مجموعه دلچسب اضافه کن .
این تصویر را دوست دارم .
این تصویر توست .