2008/06/14
به این جناب ناخدا بگویید بی جهت زیر پنجره خانه ما بوق نزند . ما سوار کشتی اش نمی شویم . تکان های کشتی شان کمی بی موقع بود . پرده ها را کشیده ایم که چشممان فعلا به دریای زیر پنجره نیافتد . ترجیح می دهیم همان دریای مرمر را در خیالمان تجسم کنیم . یک فیلتر پولاروید هم زدیه ایم به چشممان و مدام نورهای اضافی که چشمانمان را می آزارد حذف می کنیم . نمی دانید چقدر کیف دارد که . حذف کردن که کلا خیلی خوب است و ما هم که استاد . ( دست پرورده ایم البته ! )
آه راستی به جناب ناخدا این را هم بگویید که ما هیچکدام از حرف هایشان را باور نکردیم و نخواهیم کرد تا زمانی که خودشان به بارگاهمان شرفیاب شوند ( البته اگر لازم دانستند ! ) و شفاها و با چشمان باز خواسته شان را اعلام نمایند . علی الحساب بگویید لنگر ها را بیاندازند که این تکان های زیادی دارد حالمان را به هم میزند .
دریا زدگی چیز بدی ست .