بعضی روزها مثل امروز همه چیز آسان به نظر میرسد و بعد کم کم میبینی همه چیز به همان آسانی ست که به نظر میرسد . بعد احساس خوشحالی می کنی .
شب که داری مسواک میزنی و تو آینه به خودت نگاه می کنی احساس می کنی که چقدر دلت برای احساس خوشحال بودن تنگ شده بوده .
بعد با یک عالمه کف تو دهنت می خندی و بعد از خوشحالی گریه ات میگیره و بعد باز می خندی .
بعدش به خودت قول میدی که نذاری احساس خوشحالی زود از بین بره ولی ته نگاهت تو آینه می دونی که مطمئن نیستی که فردا هم همینطور فکر خواهی کرد یا نه .
زود مسواک زدن رو تموم می کنی و دیگه تو آینه به خودت نگاه نمی کنی .
..
من اون شب آیریش ویلج اینطوری بودم
مریم بانو