رد شدم از سقف پارچه ای و مثل رویای شب پیشم نفس عمیقی کشیدم . مثل همان آخرین نفس پر از لذت . باز تو بودی که پرم دادی . دستم را گرفتی و کشیدی بالا که آن پایین ، میان آنها دق نکنم . راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد ..