2009/05/06
تمام ارثیه پدری و هر آنچه از راه ناصواب عمله گی طرب به من رسیده بود در آن روزهایی که زنده بودم را فروختم و یک هواپیمای شخصی خریدم .
هواپیمایی شخصی برای یک عملیات شخصی .
شاید تصمیم بگیرم با دماغ هواپیمایم بیایم تو تخت خوابی که در آن خوابیده ای . آن هم از پنجره !
آن وقت تا آخر دنیا همینطور که مثل فیلم ها ، روح هایمان دارند به سمت بالا می روند می توانی برایم حرف های مُفت بزنی که عشق مثل جاده یک طرفه ست و دور برگردان ندارد ، عشق مانند سقوط است به سمت بالا ، عشق وهم است ، عشق خر است و ... .
بعد من در یک چنین شرایطی می توانم تا آخر دنیا در جواب هر پرت و پلایی که گفتی بگویم : همه اینایی را که گفتی عشق است ! یا یک خرده خودمانی تر ( چون روح ها با هم صمیمی ترند ! ) بگویم : به تخمم ! ( البته هنوز نمی دانم در عالم ارواح تخم کاربردی دارد یا نه ! )


..