2009/08/30

چون خروشم بشنود هر بی خبر
گوید خموش
می تپد دل در برم
می سوزدم جان
چون کنم
..
می تپد دل در برم
می تپد دل در برم
می تپد دل در برم
با شنیدن هر تپش قلبت من فقط به این شعر فکر می کردم .
یاد تمام شبهایی می افتادم که از صدای کوبیدن قلبم در سینه بیدار می نشستم و فقط به نفس کشیدن فکر می کردم .
یاد شب هایی که برای آرام کردنم ، او برایم حافظ می خواند .
برایم چای آرام بخش دَم می کرد .
یاد همین شبهایی که با تو گذشته بود و من نمی دانستم .
به این فکر کردم که صدای قلبت واقعا شبیه به یک جوجه اردک خیلی کوچک است . یک جوجه اردکِ هیجان زده که دارد آب بازی می کند .
بعد حتی به این فکر کردم که چقدر عجیب است آدم دو تا قلب داشته باشد . یکی در سینه و یکی در شکم .
بعد فکر کردم چقدر قلب سینه ام ، نسبت به آن یکی ، پیر و سالخورده ست .
بعد دلم برای جوجه اردکم سوخت . برای این همه عجله اش برای تپیدن و زندگی .
بعد دلم برایت تنگ شد .
.
.
.
دلم که تنگ شد ضربان قلب جوجه اردک بالا رفت .
..