2009/10/20
اولین صحبت جدی که با هم داشتیم دیروز بود . یک روز آفتابی و خیلی سرد پاییزی پاریسی .
یک گفتگوی کاملا یک طرفه !
هیچ جوابی نداد ! حتی یک کلمه !
سکوتش را علامت رضا فرض کردم !
سنگفرش های خیابان های باریک بین قبرها حسابی خدمت کف پاهایم رسیده بودند .
عددهای نوشته شده روی سنگ ها حالم را به هم می زدند اما به جای بالا آوردن می خندیدم . زیاد !
هزار و هشتصد و سی و یک ،‌ هزار و هشتصد و پنجاه و دو ، هزار و نهصد و هفت !
یک جور مسخره ای فضا شاد و مفرح بود . یک جور مسخره ای شاد بودم از دیدن این همه سنگ قبر زشت و زیبا . از تماشای قبرستانی که از صدقه سر مرگ تبدیل به یک اثر هنری شده است .
مرده ها با هم فرق دارند .
بعضی ها پولدارترند . خوش سلیقه ترند . شیک ترند . خانواده دارترند . بعضی ها زیباتر می میرند و از مرگشان هم اثر زیبا به جا می گذارند . همه این ها را از سنگ قبرشان می شود حدس زد . حتی گاهی می توان حدس زد ساکن کدام محله پاریس بوده اند یا چه نوع شرابی می نوشیده اند !
اولین گفتگوی دو نفره یک طرفه مان در همین مکان انجام شد .
دستم را گذاشتم روی شکمم جایی که حدس می زدم باید خودش را مچاله کرده باشد و گفتم:
″ خوب نگاه کن . آخر داستان را ببین . آخر تمام داستان های عالم را ببین . آخر داستان تمام آدم های تاثیر گذار و آدم های بی فایده این دنیا را ببین . پس بدون عجله به دنیا بیا و بیخیال زندگی کن . اینجا و هیچ کجای این دنیا خبری نیست که نیست ! باور کن ! ‶
سکوت !
سکوت !
سکوت !
..............
به راهمان ادامه دادیم .
..



4 Comments:
Anonymous goli said...
asheghetam Niki...to mahshari dokhtar

Anonymous fanik said...
un behet nagoft ke donya umadan ye keyfi dare ke be hameye ina miarze?

Anonymous Anonymous said...
man nemiaram ke akhar aghebatesh in nashe

Anonymous مونامیم said...
دوست داشتم .