2011/01/22
نیمه شبی شبیه همین نیمه شب ها بود .
برای من یک نقطه بود .
یک نقطه خیلی خیلی پررنگ .
یک نقطه برای اینکه بروم سر خط بعدی .
خط بعدی خط خوشی بود و هست .
گفتی نقطه ، سرِ خط !
جمله ای که دارم می نویسمش تمامی ندارد .
حالا دارد می شود سه سال یا شاید شش سال .
تو بودی پرسیدی چند وقت گذشته ؟
گفتم نمی دانم .
دروغ گفتم . حساب روزها و ساعت هایش را هم دارم .
تو بودی که پرسیدی چند وقته گذشته ؟
دروغ گفتی . حساب روزها و ساعت هایش را هم داری .
روی خط و خوش بنویس .
سرِ خطِ بعدی را هم با هم می رویم .
..