2011/02/03
اگر بخواهم برایت تعریف کنم امشب را ، باید بگویم که خب ،
همه چیز آرام و آرام و آرام بود . دخترک مثل یک قطره بارون شفاف و غلطان به همه جای خانه اش سرک می کشد و کشف می کند محیطی را که هیچ دخالتی در بوجود آوردنش نداشته است .
ما با هم سالاد درست کردیم . خیلی سر صبر و با حوصله کاهوهای یخی را شستم . آووکادو را خیلی تمیز و زیبا از وسط دو نیم کردم و مثل همیشه هیجان دیدن هسته اش را داشتم . انگار که قرار باشد یک روزی میان یک آووکادو چیزی غیر از هسته آووکادو پیدا کنم مثل یک پرنده کوچک .
کیوی ها و گوجه فرنگی ها را با چاقو خرد کردم و در تمام مدت بریدن کیوی ها و گوجه فرنگی ها داشتم به این فکر می کردم که شاید بشود از روی شکلی که آدم گوجه فرنگی ها را خرد می کند گفت که چه جور آدمی ست .
او گردو می شکست بدون عجله . گردو ها را دانه دانه میان پارچه می گذاشت و می شکستشان . مغز گردوها را خرد می کرد و به کاهوهای من اضافه می کرد .
پنیر ، سبزی معطر ، روغن زیتون و هزار چیز بهشتی دیگر به سالاد اضافه کردیم .
از همه مهمتر اینکه با هم گپ می زدیم .
داشتم فکر می کردم که تعریف کردن همین کارهای ساده چقدر قشنگ است و چقدر دل آدم را آب می کند و شاید این لحظه از آن لحظاتی باشد که بعدها در زندگی به آن فکر کنم اما ،
من درست در همان لحظات داشتم به این فکر می کردم که چرا این دنیای خیلی کوچک و حقیر اینقدر بزرگ است که من نمی توانم در همین لحظه پیش او باشم که برای اولین بار دارد لحظات پروراندن کودکی را در درون خودش تجربه می کند و با هم درباره آینده خیال پردازی کنیم یا پیش آن دیگری که غمگین و پریشان است و درجایی که خودش هم دلش نمی خواهد روزگار می گذراند و من آرزو داشتم سرش را در آغوش بگیرم و با هم نفس بکشیم یا او که فردا تولدش است و من آرزو می کردم می توانستم برایش هدیه ای بخرم و صورتش را ببوسم .
اینطور شد که با صدای بلند از باران پرسیدم که چرا زندگی اینقدر ناجور است ؟
واقعا ناجور !
چرا یک روزی نمی آید که همه چیز با هم جور باشد ؟
.......................
او همچنان مثل یک قطره می غلطید و می خندید و تکه های اسباب بازیهایش را با هم جور می کرد .
خوش به حالش !
..
3 Comments:
Blogger Siavash said...
چرا ... راستی چرا؟
روباه راست می گفت که همیشه چیزی کم هست ... روباه چقدر همه ی حرف هاش خوب است

Anonymous Anonymous said...
chera donya in ghadr najore ke ye roozi ke dorost sale ghablesh pedare nazaninetoo as dast dadi,beri va baraye n em bar baraye dashtane farzandi talash koni va badesh behet began ke in bar ham javab manfi ast va to ghaamgin va daghon biyai khone va in post ra bekhoni va esme Baran ra bebini va ashk haye dagh az cheshmat berize va yadet biyad ke chand rooz ghabl ahle khone hame mikhastan ke esme nini ra bezari Baran.

Blogger Shahrokh said...
all these simple things to talk, to do, to chit chat; called LIFE, which we tent to overlook,
which we tent to take for granted