هوای بهاری چیز مزخرفی ست . هوای خاطره برانگیزاننده ایست . هوای خرابی های نیمه شبانه ست . خصوصا که هوای بهار سرزمینی باشد که واقعا بهار دارد .
بهار بهار بهار . هوای حسرت خوردن است . حسرت عشق های سقط شده . حسرت عشق های نا بهنگام . عشق های دیر از راه رسیده ، عشق های زودهنگام نفله شده یا عشق های ماندگار به زبان نیامده .
هوای به خاطر آوردن تمام آن چیزهایی که خواستم و نشد . تمام چیزهایی که می خواهم و می دانم ناممکن است .
هوای بهار موسیقی دارد . موسیقی اش تصویر دارد . تصویرش درد دارد . پرنده دارد . پرنده هایی که به تماشای آبها رفتند .
هوای بهار هوای سفر دارد . سفرهای پیش بینی نشده . پیش بینی های بر باد رفته .
هوای بهار عکس دارد . عکس هایش باران دارد . بارانش لطف دارد .
هوای بهار بو دارد . بوی رهایی دارد . بوی سبکی دارد . بوی آزادی دارد . آزادی اش اما بوی حسرت دارد .
هوای بهار دل دارد . دلتنگی دارد و دلتنگی اش اندازه ندارد .
هوای بهار همه چیز دارد و من در این هوای بهار ، در هوای بهاری سرزمینی که واقعا بهار دارد دلم هوای زمستان سرزمین دیگری را کرده است .
و به همین سادگی می توان از زندگی لذت نبرد
..