2011/09/30
کتانی های سفیدی دارم که با آنها خیلی سفر کردم و صورت زمین را در سرزمین هایی دور از هم با آن دو نوازش کردم و گاهی هم جفت پا بر دهانش کوبیدم .
کتانی هایم سوراخ شده اند .
دخترک هر روزه آن ها را میاورد و جلوی چشم من کفِ این خانه کوچک با آنها راه می رود و می خندد و من دلم برای سفر پر میزند .

..