الپر یک سوالی پرسیده و از همه دعوت کرده که بگن روز زلزله بم کجا بودند و چکار میکردند .
پژمان تازه سه روز بود که اومده بود دبی و تا اونجایی که یادمه جمعه بود . با هم رفته بودیم تو شهر بگردیم و وقتی داشتیم بر میگشتیم خونه از رادیو فردا خبر زلزله رو شنیدم . اولش به نظرم اومد که خب اینم یک زلزله ست مثل زلزله های دیگه . هنوز متوجه ابعاد فاجعه نبودم . وقتی رسیدیم خونه و از تلویزیون تصاویر بم رو دیدم تازه دوزاریم افتاد که چه خبره .
همیشه اینجور موقع ها آدم به یاد دوستان یا آشنایانی میافته که احتمالا باید تو شهر آسیب دیده داشته باشه . سریع تو ذهنم جستجو کردم و فقط یک اسم به یادم اومد . " ایرج بسطامی " . با خودم گفتم احتمال اینکه موقع زلزله در بم بوده خیلی کمه چون بیشتر یا تهران بود یا کرمان . اما باز هم مطمئن نبودم . فقط امیدوار بودم که زنده باشه .
صبح روز بعد در اولین تماس تلفنی با تهران خبردار شدیم که از بد تقدیر ایرج بسطامی اون شب در بم بوده و برای خداحافظی با خانواده به بم رفته بوده چون شنبه همان هفته عازم سفری به خارج از کشور بوده برای اجرای کنسرتی ، اما ...
اینم از سرنوشت این آدم کم رو و بی زبون که وقتی یک کلمه حرف میخواست بزنه به رنگ گوجه فرنگی درمی اومد . من هیچ وقت یادم نمیاد صداشو جز موقع آواز خوندن شنیده باشم و همیشه با خودم فکر میکردم این آدم که به نظر نمیاد حرف زدن بلد باشه چطوری اینقدر با حس و حال آواز میخونه . ویژگی منحصر بفردش این بود که خود خودش بود و از هیچکس تقلید نمیکرد . بر خلاف تمام شاگردان آقای شجریان که تا چند جلسه شاگردی استاد رو میکنند میخوان فقط تقلید کنند و خودشون رو فراموش میکنند .
اینقدر خاطرات جالب و بامزه ازین آدم دارم اما متاسفانه از تعریف کردنشون معذورم . بیش از اندازه آدم ساده ای بود و همین موضوع باعث میشد داستانها و مشکلات زیادی داشته باشه . دوستان خوبی دور و برش نبودند و به همین دلیل خیلی صدمه خورده بود . گاهی با خودم فکر میکنم چقدر شیرین از دنیا رفت . شاید اینجوری بهتره که یک هنرمند با خاطرات و نام خوب از دنیا بره هرچند که زود باشه . از طرفی هم مرده پرستی مردم ایران باعث میشه که بعد از مرگ همیشه شیرین باشی و به اسم و رسمی برسی . مثل خیلی از هنرمندان بی سر و صدای ما که همگی بعد از مرگ به لقب " استاد " مفتخر میشن .
خلاصه که تا چند روز بعد از زلزله کار من شده بود تماشای تصاویر بیرون کشیدن اجساد از زیر آوار و به خاک سپردن دسته جمعی آنها و اشک ریختن به خاطر بدبختی و بیخبری مردمی که در خواب رفتند به سفر آخرت . از طرفی حرص خوردن از دست مسولینی که هنوز بعد از سه سال معلوم نیست چه کرده اند برای بمی ها . طبق معمول خیلی ها از صدقه سری این بلاهای طبیعی جیبشونو پر کردند و معلوم نیست این همه کمک های مردمی بالاخره بدست نیازمندش رسید یا نه ؟؟؟!!!
آرزو دارم که کشوری داشته باشم بدون دزد ودزدی و دروغ که در اونصورت نه تنها " بم " که همه ایران سامون میگیره .