هفته پیش هفته فیلم بود . این چهارمین فستیوال فیلم بود که در دبی برگزار میشد که ما هر چهار ساله شو شرکت کردیم . فرصت خوبیه برای دیدن فیلمهای غیر هالیوودی و غیر آمریکایی . از فیلمهای ایرانی شرکت کننده در جشنواره هیچ کدوم رو ندیدیم . من جمعا پنج تا فیلم دیدم در پنج روز .
Night Shadow
1000 years of good prayers
Flight of the red balloon
Four months 3 week and 2 days
The edge of heaven
از فیلمها دقیقا به همین ترتیبی که نوشتم خوشم اومد .
"پرواز بادکنک قرمز " خیلی فیلم جالبی بود . نمیتونم تعریف کنم که فیلم در مورد چی بود . داستان خاصی نداشت . یک روایت بود از زندگی . به قدری بازی ها روان و عادی بود که گاهی فراموش میکردم در سالن سینما نشسته ام و دارم یک فیلم میبینم . احساس میکردم روی مبل همان منزلی نشسته ام که بیشترین دقایق داستان در آن جریان داشت . شخصیت ها خیلی واقعی بودند با مشکلات خاص خودشون . خیلی دوست داشتم خلاصه .
" چهار ماه ، سه هفته و دو روز " ، نفسم رو بند آورده بود . فضای تلخ و محدود رومانی سال هزار و نهصد و هشتاد و هفت . همه چیز قاچاقی و پنهانی . فداکاری و گذشت و سوء استفاده و کلک و عشق و ترس و نیاز .
سه فیلم آخر همگی فیلمهایی هستند که به این زودی ها از ذهنم دور نمی شوند . از همه بیشتر صورت هنرپیشه اصلی فیلم " چهار ماه ، سه هفته و دو روز " و آن نگاه عمیق و تلخی که در آخرین سکانس داشت و صورت " لوتو " دختر آلمانی ، در فیلم " لبه بهشت " با آن چشمان براق و درشتش .