دارم به حق فکر میکنم . به کلمه " حق " فکر میکنم . "حق" یعنی چی ؟ تعریف ثابتی از حق وجود داره که همه قبولش داشته باشن و همه بهش احترام بذارن ؟ "حق" گرفتنیه ، دادنیه ، پایمال کردنیه یا خوردنیه ؟ حقوق اجتماعی و حقوق فردی یعنی چی ؟
میگم من سعی میکنم حق کسی رو پایمال نکنم . میگه تا تعریفت از حق چی باشه !
میگم حق دیگه . حق مردم . میگه تا تعریفت از حق مردم چی باشه !
میگم یعنی که ، ...... نمیدونم . خب یعنی پا نذارم رو شونه یکی دیگه برم بالا و اونو له کنم . نه منظورم اینه که سعی میکنم قدرشناس باشم . یعنی اونجایی که امکانشو دارم حق دیگران رو نادیده بگیرم و فقط به خودم فکر کنم و با ضایع کردن حق یکی دیگه خودمو به جایی که فقط ظاهرا ارزشی داره برسونم ، اینکار رو نکنم . اه ، خدایا چرا نمی تونم منظورم رو درست بیان کنم . خب آخه این چیزا که گفتنی نیست . من خیلی وقتها از موقعیتهایی که به آسونی برام پیش اومده به خاطر اینکه خودمو لایقش نمی دونستم گذشته ام . حق خودم نمی دیدم که مثلا فلان چیز نصیبم بشه یا فلان موقعیت رو به دست بیارم . نتونستم حق اونیکه لایقش بوده رو نادیده بگیرم و نمیگیرم و سعی میکنم که باز هم همینطور باشه . اما بارها شده که همون آدما حق منو حسابی گذاشتن کف دستم . یک جوری که هیچ وقت از یادم نره . چرا اینطوری شد ؟ من که اینقدر نسبت بهشون منصف بودم چرا این بلا سرم اومد . چرا وقتی بهشون اعتراض میکنم میگن نه ، تو اشتباه میکنی ، ما در حقت کوتاهی نکردیم ، ما درست حق و حقوقتو رعایت کردیم و بعد شروع میکنند به توجیه کردن کارهاشون و تعریفهای جدیدی از "حق" بنا به شرایط موجود ارائه دادن . این تعریف ها در موقعیت های دیگه باز هم تغییر خواهند کرد . برای اینه که میگم آیا تعریف مشخصی از حق وجود داره یا نه ؟
میگه تو اشتباه میکنی شاید .
میگم باشه قبول . اگه در مورد فلانی من اشتباه میکنم ، چرا پس تمام کسان دیگری که با این آدم ارتباط داشته اند دقیقا سر همین ماجرا باهاش مشکل پیدا کرده اند ؟ خب لابد تعریف اون از حق یک اشکالی داره که با همه به مشکل میخوره .
میگه خب این یک مورد رو حق با توئه .
چه عجب !!!
باز هم مثال میزنم و مثال میزنم و داستان ها تعریف میکنم و باز بیشتر به این موضوع فکر میکنم که واقعا "حق" یعنی چی ؟ کلافه شده ام .
....................................................................................................
هنوز چند ساعت هم ازین گفتگو نگذشته که میگن دیشب تو خبر بیست و سی شبکه دو یکی از عکسهای خانوادگیتونو نشون دادن . دیدی؟ برق از کله ام میپره . شوخیه یا جدی ؟ از تو اینترنت برنامه خبر رو پیدا میکنم . ای دل غافل . با اجازه کی اینکار رو کردن ؟ از عکسایی که من در سایت فلیکر آپلود کرده بودم یکی رو که مربوط به سالهای خیلی دور بوده برداشته اند و به عنوان نسخه دیجیتالی عکسهای قدیمی سیاه و سفید خانوادگی در تلویزیون سراسری نشون میدن و بعدشم میگن شما هم اگه ازین عکسها دارین که مربوط به عید و دید و بازدید عید میشه برای ما بفرستین تا در برنامه های نزدیک نوروز بهترین هاشو نشون بدیم . یکی نیست بهشون بگه شما که سایت فلیکر رو تو ایران سانسور میکنین غلط میخورین (!) از عکساش برای تلویزیونتون استفاده میکنین . یکی دیگه نیست بهشون بگه آخه آدمای بیسواد و بی فرهنگ که مثلا دارین کار فرهنگی میکنین ، اسم قانون کپی رایت تا حالا به گوشتون خورده ؟ البته حق هم دارن . قانون کپی رایت که سهله اگه ولشون کنی تو سوراخ دماغ آدم هم سرک میکشن بلکه یک چیزی گیرشون بیاد . این یعنی همون چیزی که من بهش میگم رعایت نکردن حقوق دیگران . من و هزاران نفر مثل من عکسهامونو در یک سایت معتبر جهانی آپلود می کنیم و بابت اینکار پول پرداخت میکنیم که از تبادل این عکسها در همون فضای تعریف شده با قوانین مشخص درس بگیریم و بلکه مثل کلاس درسی باشه برامون و از تجربیات عکاسی هم استفاده کنیم . حالا با کشوری که قانون کپی رایت نداره باید چکار کرد ؟ با آدمی که تو اون کشور زندگی میکنه و خودش هم اینقدر وجدان نداره که به حق و حقوق صاحب عکس احترام بذاره ، باید چکار کرد ؟ قانون جنگل حکم فرماست گویا .
خیلی سعی کردم نادیده بگیرم اما نشد . خیلی سعی کردم از کنار این قضیه خونسرد بگذرم اما نتونستم . نه بخاطر اون عکس بلکه به خاطر نفس کار . یعنی اینکه فرهنگ استفاده از هر چیزی قبل از خود اون چیز باید تو یک جامعه جا بیافته . اینترنت هزار تا خاصیت داره اما واقعا چند درصد از مردم واقعا ازش استفاده درست میکنن ؟ هر چیزی لیاقت میخواد . داشتن آزادی لیاقت میخواد . احترام گذاشتن به حقوق دیگران یک مسئله وجدانیه در درجه اول . اما با کسی که نمی تونه خودشو کنترل کنه باید چکار کرد ؟ باید براش قانون گذاشت . قانون یا کشک ؟ برو عمو دلت خوشه .
راست میگه . باید برم که دلم رو بیخودی خوش کردم . روزی که این وبلاگ رو راه انداختم به من گفت که یادت باشه از امروز انتظار اینکه نوشته هات رو هرکسی بخونه و هر کار دلش میخواد باهاشون بکنه رو داشته باش . دیگه اختیار عکس ها و نوشته هات رو نداری . دست همه بهشون میرسه . راست میگفت . اما تا امروز هیچوقت این اتفاق برام نیافتاده بود که اینقدر بی اعتماد و بد بین باشم نسبت به بیننده ها و خواننده هام . همه اونایی که خواستن از عکسام استفاده کنن با یک ایمیل منو مطلع کردن . کار سختی بوده ؟ فکر نمیکنم . حالا صد سال هم که خودشونو توجیه کنن که حالا مگه چی شده ؟ چیزی نبوده که اینقدر شلوغش میکنی ، فایده نداره . مثل دزدی میمونه . حالا هرچقدر هم که دزده برای اهداف انسان دوستانه دزدی کنه ، دزدی دزدیه .
دوست دارم یک خرده مثبت اندیش باشم اما باز میبینم نه . همون اصل همیشگی : همه چیز بد است مگر اینکه خلافش ثابت شود . همه انسانها بد هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود . اینجوری راحت ترم .
در خانه ام را محکم میبندم و یک آیفون تصویری برای خانه ام میخرم چون معلوم نیست پشت در دوست است یا دشمن . شاید هم اسباب کشی کنم و بیخبر خانه را خالی .
...................................................................................................................................................
این عکس ناقابل هم هدیه ایست برای کسانیکه به راحتی از دیوار حریم شخصی آدمها بالا میروند . برای کسانیکه به مردم ظلم میکنند . برای کسانیکه به حق دیگران احترام نمیگذارند . برای کسانیکه به اسم کار فرهنگی ، تیشه به ریشه فرهنگ میزنند . برای کسانیکه لیاقت آزادی رو ندارند . برای کسانیکه دروغ میگویند . برای کسانیکه تاریخ رو تحریف میکنند و برای کسانیکه روز جمعه ما را خراب کردند .
نوش جانتان .