باز هم اومد . هیچ جوری هم نمیشه ازش فرار کرد . دوستش ندارم . نمی دونم چرا ولی ازش خوشم نمیاد . بیچاره اطرافیانم . گاهی فکر میکنم واقعا آدم آشغالی هستم که اینقدر تو ذوقشون میزنم . ولی خب چه کنم . نمی تونم ادای خوشحالی رو در بیارم . البته امشب که به خیر گذشت و آبرو داری کردم . هنوز خوش اخلاقم . شاید این شروعی باشه برای اینکه دیگه شب های تولدم عین برج زهرمار نباشم .
نمی دونم چرا ولی به نظرم هیچ چیز خوشحال کننده ای وجود نداره . روز تولد هم یک روزه مثل روزهای دیگه . فقط یک خرده آدم رو بیشتر به فکر وامیداره که دارم چه غلطی تواین دنیا می کنم .
تولدم مبارک . تنها خاصیت تولد همون کادوهاشه . دیگه اگه کادو هم نداشت که سرت گرم بشه باید بری بمیری .
امشب یک پسر عرب دیدم که یک مار چندش آور دور گردنش انداخته بود و ماره واسه خودش قر میداد . ای ی ی ی ی ی ی
یک عطر خوشمزه کادو گرفتم و یک مایوی خوشگل هم قراره کادو بگیرم انشا الله . اونایی که باید بخرند این خط رو با دقت بخونند . آبی باشه . سایزش رو هم که میدونید ( روم نمیشه بگم !!!) از مارکس اند اسپنسر هم باشه . اگه باز هم سوالی داشتید یواشکی از خودم بپرسید .
راستی از حالا بگم اصلا دوست ندارم بدونم چند سالم شده پس هیچکس نپرسه . همینطور با تخیلاتتون زندگی کنید . چکار به سن وسال من دارین آخه ؟